حکایت مدیریتی (تبر)

سلام
اینم یه حکایت مدیریتی هست که نشون میده ما انسانها معمولا وقتی تو ذهنیتیمون چیزی رو داریم واقعیات رو هم اونطوری که میخواهیم میبینیم که کار درستی نیست و باید سعی کنیم همیشه با ذهنی خالی درباره مسائل قضاوت کنیم وگرنه به نتیجه مناسبی نمی رسیم.

در فولکلور آلمان ، قصه ای هست که این چنین بیان می شود :
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت.
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند ، پچ پچ می کند ،آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض کند ، نزد قاضی برود و شکایت کند.
اما همین که وارد خانه شد ، تبرش را پیدا کرد . زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می کند!
پائلو کوئیلو:
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!

حکایت مدیریتی (سرقت بانک)








در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید :

“همه افراد حاضر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد”
همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند
این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن .
هنگامیکه دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی که (مدرک لیسانس اداره کردن تجارت داشت)
به دزد پیرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت «برادر بزرگتر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»
دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اینهمه پول شمردن زمان بسیار زیادی خواهد برد.
امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم»
این را میگویند: «تجربه» اینروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشیده میشود!
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند ، مدیر بانک به رییس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید.
اما رییس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خودان هم ۱۰ میلیون از بانک برای خودمان برداریم

و به آن ۷۰ میلیون میلیون که از بانک ناپدید کرده بودیم بیافزاییم»
اینرا میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت !
رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
اینرا میگویند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظیفه مهمتر می شود.
روز بعد، تلویزیون اعلام میکند ۱۰۰ میلیون دلار از بانک دزدیده شده است.
دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند ۲۰ میلیون بیشتر بدست آورند.
دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند:
«ما زندگی و جان خودرا گذاشتیم و تنها ۲۰ میلیون گیرمان آمد.
اما روسای بانک ۸۰ میلیون را در یک بشکن بدست آوردند.
انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اینکه دزد بشود.»
اینرا میگویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رییس بانک با خوشحالی میخندید زیرا او ضرر خودش در سهام را در این بانک دزدی پوشش داده بود.
اینرا میگویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن


جلوه هاي جالب زندگي دومين مرد ثروتمند دنيا

1- او اولين سهامش را در 11 سالگي خريد و هم اكنون از اينكه دير شروع كرده ابراز پشيماني مي نمايد!

2- او از درآمد مربوط به شغل توزيع روزنامه ها، يك مزرعه كوچك در سن 14 سالگي خريد..

3- او هنوز در همان خانه كوچك 3 اتاق خوابه واقع در مركز شهر اوماها زندگي مي كند كه 50 سال قبل پس از ازدواج آنرا خريد. او مي گويد هر آنچه كه نيازمند آن مي باشد، درآن خانه وجود دارد. خانه اش فاقد هرگونه ديوار يا حصاري مي باشد.

4- او همواره خودش اتومبيل شخصي خود را مي راند و هيچ راننده يا محافظ شخصي ندارد.

5- او هرگز بوسيله جت شخصي سفر نمي كند هرچند كه مالك بزرگترين شركت جت شخصي دنيا مي باشد..

6- شركت وي به نام بركشاير هات وي، مشتمل بر 63 شركت مي باشد. او هرساله تنها يك نامه به مديران اجرائي اين شركتها مي نويسد و اهداف آن سال را به ايشان ابلاغ مي نمايد.

او هرگز جلسات يا مكالمات تلفني را بر مبناي يك شيوه قاعده مند برگزار نمي نمايد. او به مديران اجرائي خود 2 اصل آموخته است:

اصل اول: هرگز ذره اي از پول سهامداران خود را هدر ندهيد.

اصل دوم: اصل اول را فراموش نكنيد.

7- او به كارهاي اجتماعي شلوغ تمايلي ندارد. سرگرمي او پس از بازگشتن به منزل، درست كردن مقداري ذرت بوداده (پاپكورن) و تماشاي تلويزيون مي باشد.

8- تنها 5 سال پيش بود كه بيل گيتس، ثروتمندترين مرد دنيا، او را براي اولين بار ملاقات نمود. بيل گيتس فكر نمي كرد وجه مشتركي با وارنر بافيت داشته باشد. به همين دليل او ملاقاتش را تنها براي نيم ساعت برنامه ريزي نموده بود. اما هنگامي كه بيل گيتس او را ملاقات نمود، ملاقات آنها به مدت 10 ساعت به طول انجاميد و بيل گيتس يكي از شيفتگان وارنر بافيت شده بود.

9- وارنر بافيت نه با خودش تلفن همراه حمل مي كند و نه كامپيوتري بر روي ميزكارش دارد. توصيه اش به جوانان اينست كه: از كارتهاي اعتباري دوري نموده و به خود متكي بوده و بخاطر داشته باشند كه:

الف) پول انسان را نمي سازد، بلكه انسان است كه پول را ساخته.

  ب) تا حد امكان ساده زندگي كنيد.

د) بدنبال ماركهاي معروف نباشد. آن چيزهائي را بپوشيد كه به شما احساس راحتي دست ميدهد.

ه) پول خود را بخاطر چيزهاي غير ضروري هدر ندهيد. تنها بخاطر چيزهائي خرج كنيد كه واقعا به آنها نياز داريد.

و) نكته آخر اينكه، اين زندگي شماست. چرا به ديگران اين فرصت را مي دهيد كه براي زندگيتان تعيين تكليف نمايند؟

 

خداوند ما را در مسير زندگي يكديگر قرار مي دهد تا به شكلهاي گوناگون بر هم اثر بگذاريم.

 

يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي كلاس را ديدم. اسمش مارك بود و انگار همه‌ي كتابهايش را با خود به خانه مي برد.

با خودم گفتم: 'كي اين همه كتاب رو آخر هفته به خانه مي بره. حتما ً اين پسر خيلي بي حالي است!'

من براي آخر هفته ام برنامه‌ ريزي كرده بودم. (مسابقه‌ي فوتبال با بچه ها، مهماني خانه‌ي يكي از همكلاسي ها) بنابراين شانه هايم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.‌

همينطور كه مي رفتم،‌ تعدادي از بچه ها رو ديدم كه به طرف او دويدند و او را به زمين انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روي خاكها افتاد.

عينكش افتاد و من ديدم چند متر اونطرفتر، ‌روي چمنها پرت شد. سرش را كه بالا آورد، در چشماش يه غم خيلي بزرگ ديدم. بي اختيار قلبم به طرفش كشيده شد و بطرفش دويدم. در حاليكه به دنبال عينكش مي گشت، ‌يه قطره درشت اشك در چشمهاش ديدم.

همينطور كه عينكش را به دستش مي‌دادم، گفتم: ' اين بچه ها يه مشت آشغالن!'

او به من نگاهي كرد و گفت: ' هي ، متشكرم!' و لبخند بزرگي صورتش را پوشاند. از آن لبخندهايي كه سرشار از سپاسگزاري قلبي بود.

من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسيدم كجا زندگي مي كنه؟ معلوم شد كه او هم نزديك خانه‌ي ما زندگي مي كند. ازش پرسيدم پس چطور من تو را نديده بودم؟

او گفت كه قبلا به يك مدرسه‌ي خصوصي مي رفته و اين براي من خيلي جالب بود. پيش از اين با چنين كسي آشنا نشده بودم..... ما تا خانه پياده قدم زديم و من بعضي از كتابهايش را برايش آوردم.

او واقعا پسر جالبي از آب درآمد. من ازش پرسيدم آيا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازي كند؟ و او جواب مثبت داد.

ما تمام اخر هفته را با هم گذرانديم و هر چه بيشتر مارك را مي شناختم، بيشتر از او خوشم مي‌آمد. دوستانم هم چنين احساسي داشتند.

صبح دوشنبه رسيد و من دوباره مارك را با حجم انبوهي از كتابها ديدم. به او گفتم:' پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهي عضلات قوي پيدا مي كني،‌با اين همه كتابي كه با خودت اين طرف و آن طرف مي بري!' مارك خنديد و نصف كتابها را در دستان من گذاشت..

در چهار سال بعد، من و مارك بهترين دوستان هم بوديم. وقتي به سال آخر دبيرستان رسيديم، هر دو به فكر دانشكده افتاديم. مارك تصميم داشت به جورج تاون برود و من به دوك.

من مي دانستم كه هميشه دوستان خوبي باقي خواهيم ماند. مهم نيست كيلومترها فاصله بين ما باشد..

او تصميم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خريد و فروش لوازم فوتبال بروم.

مارك كسي بود كه قرار بود براي جشن فارغ التحصيلي صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نيستم در آن روز روبروي همه صحبت كنم.

من مارك را ديدم. او عالي به نظر مي رسيد و از جمله كساني به شمار مي آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبيرستان پيدا كنند.

حتي عينك زدنش هم به او مي آمد. همه‌ي دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهي من بهش حسودي مي كردم!

امروز يكي از اون روزها بود. من ميديم كه براي سخنراني اش كمي عصبي است. بنابراين دست محكمي به پشتش زدم و گفتم: ' هي مرد بزرگ! تو عالي خواهي بود!'

او با يكي از اون نگاه هايش به من نگاه كرد( همون نگاه سپاسگزار واقعي) و لبخند زد: ' مرسي'.

گلويش را صاف كرد و صحبتش را اينطوري شروع كرد: ' فارغ التحصيلي زمان سپاس از كساني است كه به شما كمك كرده اند اين سالهاي سخت را بگذرانيد. والدين شما، معلمانتان، خواهر برادرهايتان شايد يك مربي ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان....

من اينجا هستم تا به همه ي شما بگويم دوست كسي بودن، بهترين هديه اي است كه شما مي توانيد به كسي بدهيد. من مي خواهم براي شما داستاني را تعريف كنم.'

من به دوستم با ناباوري نگاه مي كردم، در حاليكه او داستان اولين روز آشناييمان را تعريف مي كرد. به آرامي گفت كه در آن تعطيلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالي كرده تا مادرش بعدا ً وسايل او را به خانه نياورد.

مارك نگاه سختي به من كرد و لبخند كوچكي بر لبانش ظاهر شد.

او ادامه داد: 'خوشبختانه، من نجات پيدا كردم. دوستم مرا از انجام اين كار غير قابل بحث، باز داشت.'

من به همهمه‌ اي كه در بين جمعيت پراكنده شد گوش مي دادم، در حاليكه اين پسر خوش قيافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ي سست ترين لحظه هاي زندگيش توضيح مي داد.

پدر و مادرش را ديدم كه به من نگاه مي كردند و لبخند مي زدند. همان لبخند پر از سپاس.

من تا آن لحظه عمق اين لبخند را درك نكرده بودم.

هرگز تاثير رفتارهاي خود را دست كم نگيريد. با يك رفتار كوچك، شما مي توانيد زندگي يك نفر را دگرگون نماييد: براي بهتر شدن يا بدتر شدن..

خداوند ما را در مسير زندگي يكديگر قرار مي دهد تا به شكلهاي گوناگون بر هم اثر بگذاريم.

دنبال خدا، در وجود ديگران بگرديم.

 

قرآن من شرمنده توام .... دکتر علی شریعتی

قرآن من شرمنده توام .... دکتر علی شریعتی

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .


قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

قرآن من شرمنده توام .... دکتر علی شریعتی

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .


قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

مدیریت نگرش

جهان هستی با گذار از دریچه نگاه انسانها شکل میگیرد،دیدگاه و یا نگرش انسانهاست که به حقایق هستی،رنگ واقعیت میپوشاند. تنها فرق بین موفقیت و شکست،نوع نگرش است مقوله ای با این درجه اهمیت که سرنوشت پیروزی یا شکست ما را رقم میزند،بدون شک نیاز به مدیریت دارد.

اگر شما مدیر و رهبر یک سازمان هستید نمیتوانید در کار خود آرزوی موفقیت داشته باشید مگر انکه به نگرش و طرز فکرکارکنان خود توجه کنید، خواه مسئولیت رهبری یک کسب وکار را داشته باشید و خواه سرپرست یک خانواده باشید،خواه رهبر و مربی یک تیم ورزشی باشیدوخواه سرپرست گروهی از داوطلبان . نگرش اشخاص بر رابطه های آنها اثر میگذارد، تلقی آنها را از شکست وناکامی تغییرمیدهد و راه رسیدن به موفقیت وکامیابی را در پیش پای آنها میگذارد. نگرش انسان میتواند سبب بالا گرفتن یا فروافتادن او شود .

ادامه نوشته

زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟

زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟

شادی و زندگی معنادار و هدفمند از مهمترین عواملی هستند که مردم خوشبختی خود را با آن می سنجند. با اینکه زندگی شادی و با معنا با هم در ارتباط متقابل هستند اما دانشمندان می گویند این دو کاملا با هم تفاوت دارند.
سلامتی، دوست داشته شدن، موفقیت در کار، بزرگ کردن فرزندانی سالم و خدمت به کشور یا پایبندی به اعتقادات معمولا از رموز خوشبختی و رضایت از زندگی به شمار می روند اما هیچکدام نمی توانند باعث شاد زیستن شوند.

این نتیجه تحقیق روانشناسان دانشگاههای فلوریدا، مینه سوتا و استنفورد است که درویژه نامه "جورنال روانشناسی مثبت" منتشر شده است.
زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟
دانشمندان شادی را سعادت ذهنی تعرف می کنند که تاثیری عاطفی مثبت بر فرد می گذارد و این تاثیر در تمام جوامع و فرهنگها یکسان است. شادی می تواند از چیزهای کوچک نشات بگیرد مثلا پیدا کردن گردنبند گمشده یا از رویدادهای وسیعتر مثل پایان گرفتن جنگ. شادی، عواطف و احساسات مثبت و خوشایند با خود می آورد و باعث می شود فرد ارزیابی مثبتی از زندگی خود داشته باشد.

ادامه نوشته

آموزه‎های زیست شناسی برای بقای کسب و کار؛ انطباق پذیری

Learn-To-Adapt

منبع:http://www.dargi.ir

جوّ متلاطم و آشوبناک کسب وکار، مجال پیش‌بینی‎های حتی نزدیک به دقیق را سلب کرده است. امروزه به راستی نمی‌توان فردای کسب و کار را ترسیم و برای آن برنامه‎ریزی بلند مدت نمود.
حتی برترین آینده پژوهان نیز شاید نتوانند تحت چنین شرایطی خوبی از عهده وظیفه خود برآیند. با این همه، دنیای کسب و کار سرشار از تهدیداتی است که همگی ما از آن رویگردانیم و از طرفی هزاران فرصت نیز در کمینمان نشسته‎اند تا ما به آنها دست یابیم.
خوشبختانه، هستی درسهای بسیاری را در خود دارد که به ما و دیگر جانداران کمک کرده تا میلیون‎ها سال در دنیای غیر قابل پیش بینی به بقای خویش ادامه دهیم. این منبع الهام بخش زیست شناسی است. متخصصان هاروارد با تشبیه سازمان به یک ارگانیسم زنده، به  بررسی آموزه‌های زیستی و طبیعی برای کسب‌و‌کار پرداخته‌اند.
تمامی ارگانیسم‎ها و جانداران موفق بر روی کره‌ی زمین توانسته‌اند بدون آنکه بحرانهای گذشته را مورد تحلیل و موشکافی قرار دهند و یا برای پیش بینی رویدادهای آتی تلاش کنند، به حیات خود ادامه دهند. آنها هرگز دست به دامان برنامه‎ریزی و یا چارچوب‎های پیش بینی شده نشده اند. در عوض، خود را انطباق داده‎اند. انطباق‌پذیری به معنی قدرت تشخیص و واکنش در قبال تغییرات پدید آمده است، صرف نظر از اینکه این رویدادها تا چه میزان غافلگیرانه و یا بدون هماهنگی و در شرایط نا مساعد بروز کرده باشند.

ادامه نوشته

10 چیز که مانع 10 چیز دیگر میشه!

گاهی اوقات مهم ترین مانع دستیابی ما به خواسته هایمان دقیقا جلوی

 چشمانمان است اما به آن بی توجهیم . شاید هم چون همیشه جلوی چشممان

 است نمی بینیمش. اگر از زاویه جدید نگاه کنیم به قول معروف یک شبه

 می توانیم ره صد ساله برویم.

ادامه نوشته

عزت نفس!

گوته می گوید:

«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست،بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،

«اگر سالم نیستی،هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،

«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،

«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،

«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،

«اگر قدرت ومقام نداری،مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان‌هاست»،

«اما،اگر«عزت نفس نداری»، هیچ نداری»

دانشگاه هایی که میلیاردر می سازند!

هنوز هم این گفت و گو میان افراد وجود دارد که با وجود رشد بسیار زیاد هزینه کالج و دانشگاه، آیا درست است که برای یک سال تحصیلی حدود 50 هزار دلار (آمریکا) پرداخت شود. به نظر می رسد که پاسخ این سوال به این مربوط است که بعد از دانشگاه چه به دست خواهد آمد؟

 

موسسه ولث ایکس، به مدیریت دیوید فریدمن اخیرا تحقیقی در این باره انجام داده و نتیجه گرفته است که تقریبا همه این دانشگاه ها نخبه گرا و خصوصی بوده اند و دسترسی هایی که هر دانشگاه برای فرد به وجود می آورد عنصر موثری در موفقیت اوست. سایت شبکه سی ان بی سی آمریکا در گزارشی به معرفی این 10 دانشگاه دنیا پرداخته است که بیشترین میزان میلیاردر را در فارغ التحصیلان خود داشته اند:

ادامه نوشته

حتما یه حکمتی توش هست!

یه پادشاهی بود یه رفیقی داشت همیشه این دوتا باهم بودن. هر اتفاق خوب یا بدی می افتاد این رفیقه میگفت که حتما خیری درش هست. یه روز اینا با هم میرن شکار. طی یه اتفاق انگشت دست پادشاه قطع میشه.

خیلی داغون بود که رفیقش میگه حتما یه خیری تو این قضیه هست. پادشاهم قاط میزنه و میگه چه خیری و رفیقش رو میندازه زندان. چند وقت بعد پادشاه میره شکار اما این بار گیر یه قبیله ادم خوار میفته. ادمخوارها میبندنش به درخت و میخواستن مراسم خوردنش رو شروع کنن که متوجه انگشت قطع شده پادشاهه میشن.

اونا یه اعتقادی داشتن و اونم این بوده که اگر کسی نقص عضوی داشته باشه و اینا برن بخورنش همون نقص گریبانگیر اونام میشه. پادشاه رو ازاد میکنن.

پادشاه یاد دوستش میفته و میره از زندان درش میاره و ببخشید اشتباه کردم انداختمت زندان حق با تو بود اگر انگشتم قطع نشده بود منو میخوردن... دوستش میگه اینم یه خیری داشته که منو انداختی زندان. پادشاه میگه بابا چه خیری من تو رو اذیت کردم زندان رفتی و... . میگه من اگر زندان نمیرفتم با تو بودم من که نقص عضو نداشتم ادمخوارها منو که میخوردن!

چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند

چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند
 

ريچارد وايزمن

روانشناس دانشگاه هارتفوردشاير

 چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند درحالی که سايرين هميشه "بدشانس" هستند؟

 مطالعه برای بررسی چيزی که مردم آن را "شانس" می خوانند، ده سال قبل شروع شد.

می خواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه در خانه بعضی ها را می زند، اما سايرين از آن محروم می مانند. به عبارت ديگر چرا بعضی از مردم "خوش شانس" و عده ديگر "بدشانس" هستند؟

ادامه نوشته

گفتگوی مدیر و مهندس

 *مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید:

"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

ادامه نوشته

کلماتت را خوب انتخاب کن

کلماتت را خوب انتخاب کن

روزي خانمي سخني را بر زبان آورد كه مورد رنجش خاطر بهترين دوستش شد ،  او بلافاصله از گفته خود پشيمان شده  و بدنبال راه چاره اي گشت كه بتواند دل دوستش را بدست آورده و كدورت حاصله را برطرف كند .

ادامه نوشته

راهب و شاگردش

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره  ، اونم بزحمت .

ادامه نوشته

 

شادترین مردم جهان در کجا زندگی می‌کنند؟

هفت کشور از ده کشور جهان که شادترین و خوشبین‌ترین مردم را دارند در آمریکای لاتین قرار دارند. این را یک نظر سنجی موسسه گالوپ نشان می‌دهد که در آن مردم 148 کشور مورد سوال قرار گرفته‌اند که آیا در روز گذشته، به خوبی استراحت کرده‌اند؟ آیا با آنها با احترام رفتار شده؟ آیا زیاد لبخند زده‌اند و خندیده‌اند؟ آیا چیز جدیدی یاد گرفته‌اند یا کاری جالب انجام داده‌اند؟ و آیا این که در روز گذشته احساس شادمانی کرده‌اند؟ پاناما در این نظرسنجی در جایگاه اول قرار گرفته است!

به گزارش قدس آنلاین ،«تابناک» و به نقل از کریستین ساینس مونیتور نوشت: شادترین مردم جهان در قطر زندگی نمی‌کنند جایی که بر طبق بسیاری از شاخص‌ها ثروتمندترین کشور جهان است؛ در ژاپن هم زندگی نمی‌کنند، جایی که بالاترین امید به زندگی را دارد؛ در کانادا هم زندگی نمی‌کنند، جایی که بالاترین میزان تحصیلات دانشگاهی را دارد. این کشورها حتی در ده رتبه اول هم قرار ندارند.

ادامه نوشته

هنر نزد ایرانیان است و بس!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فقط یک ایرانی استعداد چت کردن همزمان با ۱۸ آی دی یاهو رو داره!



فقط یک ایرانی هنگام دور زدن با ماشین، بجای استفاده از راهنما، دستش رو بیرون از ماشین میاره!


فقط یک ایرانی میتونه بوسیله بوق ماشین از سلام و احوالپرسی گرفته تا فحش ... استفاده کنه!


فقط در ایرانه که بعد از مراسم ازدواج به عروس و داماد به جای آرزوی خوشبختی انواع راه های کشتن گربه دم حجله را آموزش می دهند.



فقط در سریال های ایرانیه که آدم خوباش فقیرند و پر از اعتقاد و آدم بداش پولدارند و دزدند و به هیچ وجه آدم ها نمی تونند هر دو خصلت را داشته باشند


فقط یک خواننده زن ایرانی، این نبوغ رو داره که با لباس شب بتونه تو کوه و کمر آواز بخونه


فقط یک پسر ایرانیه که بعد از ازدواجش تازه بیاد دوران شیرخوارگیش میوفته و به مادرش وابسته میشه


فقط یک فروشنده ایرانیه که اگه وارد فروشگاه بشی و مثلا یک پیراهن را ازش بخوای بیاره تا پرو کنی میگه "اگه میخری بیارمش"


فقط در ایرانه که بعد از یک تصادف ساده ممکنه قتل اتفاق بیوفته
ادامه نوشته

مفهوم بازاریابی توسط استاد دانشگاه استنفورد

در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم

* شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی

ادامه نوشته

سخنی از چارلی چاپلین

من اگر پیامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن کودکان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده میدادم...تنها مى آموختم اندیشیدن را و "انسان" بودن را...

وٍسعت درون

کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود نوشت: دریا دزد است

مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا سخاوتمند ترین سفره هستی است

موج دریا امد و جملات را با خود محو کردو این پیام را به جا گذاشت: برداشت دیگران در

مورد خودرا در وسعت خویش حل کنیم

خلاصه کتاب تكنولوژي فكر

تكنولوژي فكر
(تاثيرافكارمثبت ومنفي برزندگي و تحصيل)

 خلاصه کتاب:

 
تكنولوژي فكر
(تاثيرافكارمثبت ومنفي برزندگي و تحصيل)
مؤلف:افسانه بوستاني كاشاني
ويراستار:حسينعلي پورمدني
آماده سازي متن:واحد فني و تحقيقات انتشارات مرسل
چاپ دوم/1389/2000 نسخه
ليتوگرافي:مدين
چاپخانه:نهضت
شابك:7-051-972-964-978
انتشارات مرسل
مقدمه
«زندگي هديه ي خداوند به شماست و شيوه ي زندگي شما،هديه ي شما به خداوند»    
 (لئوبوسكاليا)                          
دانستن اين بسيار مهم است كه حال شما با هدف هايتان بسيار مرتبط است؛اگرحالتان خوب باشد و احساس خوشبختي داشته باشيد،هدف هاي عالي تري را نيز انتخاب خواهيد كرد.پس هميشه سعي كنيد حال بدتان را به حال خوب تبديل كنيد.هيچگاه زماني كه افسرده يا غمگين هستيد،هدف تعيين نكنيد؛زيرا در اين مواقع هدف شايسته اي را انتخاب نخواهيد كردو اصولأ انرژي كافي براي حركت به سوي آن را در خود نمي بينيد.
ادامه نوشته

حکایت مدیریتی (نقاط مثبت و نقاط منفی)

حکایت مدیریتی (نقاط مثبت و نقاط منفی)

شکارچی پرنده، سگ جدیدی خریده بود. سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ می توانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد.
او و دوستش شکار را شروع کردند و چند مرغابی شکار کردند. بعد به سگش دستور داد که مرغابی های شکار شده را جمع کند. در تمام مدت چند ساعت شکار، سگ روی آب می دوید و مرغابی ها را جمع می کرد. صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره این سگ شگفت انگیز نظری بدهد یا اظهار تعجب کند، اما دوستش چیزی نگفت

ادامه نوشته

معمار و پیرزن

ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدي مي ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاري ها را انجام مي دادند.

پيرزني از آنجا رد مي شد وقتي مسجد را ديد به يكي از كارگران گفت: «فكر كنم يكي از مناره ها كمي كجه!»

كارگرها خنديدند. اما معمار كه اين حرف را شنيد، سريع گفت: «چوب بياوريد! كارگر بياوريد! چوب را به مناره تكيه بدهيد. فشار بدهيد.»

در حالي كه كارگران با چوب به مناره فشار مي آوردند، معمار مدام از پيرزن مي پرسيد: «مادر، درست شد؟!»

مدتي طول كشيد تا پيرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعايي كرد و رفت.»

كارگرها حكمت اين كار بيهوده و فشار دادن به مناره اي كه اصلاً كج نبود را پرسيدند. معمار گفت: «اگر اين پيرزن، راجع به كج بودن اين مناره با ديگران صحبت مي كرد و شايعه پا مي گرفت، اين مناره تا ابد كج مي ماند و ديگر نمي توانستيم اثرات منفي اين شايعه را پاك كنيم. اين است كه من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم!»

 


 

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد،

گرچه آدم زنده بود.

 

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود.

 

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ!

آدمیت برنگشت!

 

قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهی است

صحبت از عیسی و موسی و محمد نا به جاست

قرن «موسی چمبه» هاست

 

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

حتی قاتلی بر دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست،

وندر این ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای! جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

 

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق

               گفت و گو از مرگ انسانیت است!


آلیس در سرزمین عجایب!


 آليس بر سر دوراهي قرار گرفت و گفت: ممكن است به من بگوييد از كدام راه بايد بروم؟

گربه گفت: بستگي داره كجا بخواهي بروي.

آليس گفت: نمي دانم!

گربه گفت: در اين صورت فرقي نمي كند.

                                                                            لوييس كارل، آليس در سرزمين عجايب

 

تا زماني كه ندانيم چه كار مي خواهيم بكنيم، هر حركتي بي معني خواهد بود. (اين اصل را فراموش نکنيم)

لازم نيست هدف شما از منظر ديگران امري ممكن باشد، ولي حتما از منظر خودتان بايد غير ممكن نباشد.

خورشید باش، که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی.

اگر يک قورباغه تيزهوش وشاد را برداريد وداخل يک ظرف آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار مي کند؟ بيرون مي پرد!درواقع قورباغه فورا به اين نتيجه مي رسد که لذتي در کار نيست وبايد برود! 
حالا اگر همين قورباغه يا يکي از فاميلهايش را برداريد وداخل يک ظرف آب سرد بيندازيد وبعد ظرف را روي اجاق بگذاريد وبتدريج به
آن حرارت بدهيد قورباغه چه کار مي کند؟ 
استراحت ميکند...چند دقيقه بعد به خودش مي گويد:ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنيد يک قورباغه آب پز آماده است. 
نتيجه اخلاقي داستان! 

زندگي به تدريج اتفاق مي افتد.ماهم مي توانيم مثل قورباغه داستانمان ابلهي کنيم و وقت را از دست بدهيم وناگهان ببينيم که کار از کار گذشته است .همه ما بايد نسبت به جريانات زندگي مان آگاه وبيدار باشيم. 
ادامه نوشته

بالا برو!

بالا برو!شیوانا از راهی می‌گذشت. در کنار یک کارگاه نجاری بزرگ، جوانی را دید که غمگین و افسرده به دیوار کارگاه تکیه داده است و به افق نگاه می‌کند. شیوانا کنارش رفت و دلیل اندوهش را پرسید. جوان گفت: “این یک کارگاه بسیار بزرگ است و انواع وسایل چوبی در آن ساخته می‌شود. در این یک سالی که اینجا کار کرده‌ام پول خوبی به دست آورده‌ام و چیزهای زیادی آموخته‌ام. اما مشکل اینجاست که سرکارگر این‌جا آدمی است بسیار تندخو و بی‌ادب که از صبح تا شب با بداخلاقی با همه کارگران رفتار می‌کند. از یک طرف نمی‌توانم از دستمزد خوب این‌جا بگذرم و از سوی دیگر تحمل بداخلاقی‌ها و بهانه‌جویی‌های سرکارگر برایم مشکل است. نمی‌دانم چه کنم؟”
ادامه نوشته

خداحافظی يک نابغه

خداحافظی يک نابغه

خداحافظی یک نابغهگابريل گارسيا مارکز، نويسنده‌ی بزرگ معاصر آمريکای لاتين، به‌واسطه‌ی عوارضی در مزاج و سلامتی‌اش (ابتلا به سرطان لنفاوی) با زندگی اجتماعيش خداحافظی کرده است.
وی بعد از اعلان‌ رسمی و تأیید خبر بیماری‌اش، این‌متن را به‌عنوان وداع نوشته است:

اگر خداوند فقط لحظه‌ای از یاد می‌برد که عروسکی پارچه‌ای بیش نیستم و قطعه‌ای از زندگی به من هدیه می‌داد، شاید نمی‌گفتم همه‌ی آنچه که می‌اندیشیدم و همه‌ی گفته‌هایم را…

اشیاء را دوست می‌داشتم، نه به سبب قیمتشان، که معنایشان…

رویا را به خواب ترجیح می‌دادم، زیرا فهمیده‌ام به ازای هردقیقه چشم به هم گذاشتن، ۶۰ ثانیه نور از دست می‌دهی…

راه می‌رفتم آن‌گاه که دیگران می‌ایستادند…

ادامه نوشته

بررسی علمی قانون جذب

بررسی علمی قانون جذبدر عمل به نظر می‌رسد که وقتی ما با تمام وجود خواهان چیزی هستیم و تصمیم می‌گیریم که آن را حتما به دست بیاوریم، گویی ناگهان نیروهایی به کار می‌افتند تا ما را به هدف نزدیک کنند. اشخاصی به کمک می‌آیند، امکانهای تازه‌ای پدیدار می‌شوند، و جاده‌های بزرگی در مقابل چشمان ما گشوده می‌گردد. اما در مورد علت ایجاد این حالت عقاید گوناگونی وجود دارد.
بعضی‌ها آنچه را که ظاهرا به نظر می‌رسد پذیرفته‌اند. تصور کرده‌اند که در مغز ما آهنربایی است که چیزهای مفید را به خود جذب می‌کند!. بعضی گمان کرده‌اند که مغز، امواجی از خود ساطع می‌کند که امواج متناسب با خود را جذب می‌کند. عده‌ای نیز این را پذیرفته‌اند که کائناتی درکارند و آنها هستند که شرایط و موقعیت‌ها را سرراهشان قرار می‌دهند! (چیزی که در فیلم راز با عبارت “فرمانبردارم سرورم!” بسیار بر آن تاکید شد.) بر اساس همین برداشت‌ها فیلمی با عنوان “راز” ساخته شده است که احتمالا آن را دیده و یا کتابش را خوانده‌اید. باید گفت که وجود چنین امواجی در هیچ آزمایشگاه فیزیکی به اثبات نرسیده است. نیروی آهنربایی مغز و رفتار اینچنینی کائنات هم با اصول علمی سازگار نیست.
اما واقعا علت علمی چنین حالتی چیست؟

ادامه نوشته

قدرت تلقین

قدرت تلقین

قدرت تلقین

می‌گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سياه نوشته بود يادداشت کرد. و به خيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فکر کرد.

هيچ يک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت. سرانجام يکی را حل کرد و به کلاس آورد.

استاد به کلی مبهوت شد، زيرا آنها را بعنوان دو نمونه از مسائل غيرقابل حل رياضی داده بود.

ادامه نوشته

واقعیت های جامعه مدرن

Today we have bigger houses and smaller families;
more conveniences, but less time
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داريم؛ راحتی بيشتر اما زمان کمتر
 
we have more degrees, but less common sense;
more knowledge, but less judgment
مدارک تحصيلی بالاتر اما درک عمومی پايين تر ؛ آگاهی بيشتر اما قدرت تشخيص کمتر داريم
 
We have more experts, but more problems;
more medicine, but less wellness
متخصصان بيشتر اما مشکلات نيز بيشتر؛ داروهای بيشتر اما سلامتی کمتر
 
We spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get to angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too little, watch TV too often, and pray too seldom
بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم، خيلی کم می خنديم، خيلی تند رانندگی می کنيم، خيلی زود عصبانی می شويم، تا ديروقت بيدار می مانيم، خيلی خسته از خواب برمی خيزيم، خيلی کم مطالعه می کنيم، اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم و خيلی بندرت دعا می کنيم
ادامه نوشته

برترین برندهای جهان

شايد همه ما بارها و بارها از واژه برند استفاده كرده باشيم و يا در جاهاي مختلف كلمه برند را شنيده باشيم و شايد هم اين واژه را به صورت نابجا و اشتباه مورد استفاده قرار داده و يا براي ما در جای نادرست و به غلط بكار برده باشند.
يك برند همانطور كه مشخص است فقط يك نام نيست، بلكه يك نشانه، نماد و يك الگوي گرافيكي است كه نشانگر اهداف، برنامه‌ها و خط مشي‌هاي سازمان‌هاست.
برندها نام يا نمادهايي هستند كه با هدف فروش و معرفي كالاها و خدمات مورد استفاده قرار مي‌گيرند و شکل‌دهنده ارتباطات و تعاملات بنگاه‌های اقتصادی و مصرف‌کنندگان و جامعه مصرفی می‌باشند.
يك برند تجاري در هنگام تولد و شکل گرفتن مي‌تواند باعث موفقيت و يا عدم موفقيت يك كالا يا سازمان و بنگاه اقتصادي گردد، برند قدرتمند و موفق باعث مطرح شدن و توسعه سازماني مي‌گردد و همچنین نمايانگر راه و روش و نوع فعاليت‌هاي كلان سازمان است.
ادامه نوشته

ذهن صفر و یکی

یکی از اثرات نداشتن ذهن و تفکر فازی را می توان در روابط بین فردی از جمله روابط مابین      دوستان و روابط خانوادگی دید و مطالعه کرد.                                                                        

چه دوستی‌های عمیق و چه روابط عاشقانه‌ای که با یک اختلاف، اشتباه یا لغزش نابود شده و تبدیل به کینه و کدورت شده‌است.

"ذهن صفر و یکی" مردم و اطرافیان را به دو دسته دوست و دشمن تبدیل می کند و نمی تواند چیزی جز صفر و یک را تصور کند و بفهمد.

 

 

ادامه نوشته

مسولیت اجتماعی سازمانها

مسولیت اجتماعی شرکت ها از آن مفاهیمی است که در کشور ما کمتر به آن توجه می شود در زیر گزیده هایی از مطالب وب سایت شبکه ی ایرانی مسولیت اجتماعی سازمان تقدیم حضورتان شده است به امید آنکه بهانه ای باشد برای توجه بیشتر سازمانها و مدیران اندیشمند ایران به مسولیت های اجتماعی سازمانها...


  • به نوعی برای ما مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها یعنی چگونه از طریق کسب‌و‌کار مسئولانه ایجاد ثروت کنیم. بنابراین رفتارهای تجاری شرکت حوزه کارکنان، مشتریان، پیمان‌کاران، محیط زیست و جامعه را در برمی‌گیرد. بنابراین یک رابطه برنده‌-‌‌ برنده و خلق ارزش مشترک هم برای جامعه و هم برای بنگاه، زیربنای مفهومی موضوع مسئولیت شرکتی است. مسئولیت اجتماعی شركت‌ها بر مسئولیت و پاسخ‌گویی به عنوان پایه و اساس رفتار یک سازمان در اجتماع تاکید دارد و ناظر بر چگونگی کسب‌وکار مسئولانه همراه با تولید ثروت است. این نیازهای اجتماعی جامعه است که بازارهای اقتصادی را تعریف می کند. بنگاه‏های اقتصادی در قبال کلیه ذی‌نفعان مسئول هستند و ذی‌نفعان مشتری، کارمند، خود سازمان، مصرف‌کنندگان، محیط زیست، جامعه محلی، همسایه‏ها، دانش‌گاه و اقتصاد آن ملت را شامل می‌شود.
ادامه نوشته

بازیگران اصلی بازار ارز و آنچه که نمی دانیم؟

درست همان زمانی که داد وستد ،جای مبادلات پایاپای را گرفت و واحد های پولی در دنیا شکل گرفتند عده ای مشغول سنجش عیار سکه ها و تبدیل سکه های گوناگون شدند.

به گزارش خبرنگار بانکی دات آی آر، به این ترتیب صرافی تبدیل به پیشه عده ای از انسان ها شد و صرافی ها پا گرفتند. آنها در عین تبدیل پول وظیفه جابجایی پول از نقطه ای به نقطه دیگر از جهان را هم انجام می دادند.

تصاویر مربوط به وضع این روزهای بازار ارز است

ادامه نوشته

دنیا به روایت سال 3000



...               ...


...           ...


...        ...

دنیا خیلی پیشرفت میکنه طوری که

موشاهم مسواک میزنن!

!                 ..


...         ...


...           ...  


...          ...


گربه های بی تربیتی هم مثل این پیدا میشن که دندون مصنوعی شمارو برمیدارن وحالشو می برن!!!

                          !


عادت های مالی غلط خانواده های ایرانی

قسمتی از عادت های غلط مالی و اقتصادی ای را که در حوزه خانواده ها وجود دارد، باهم مرور می کنیم؛ عادت هایی که شاید، از وجود برخی از آنها، آگاهی لازم را نداشته باشیم و چون از قبل بوده اند، ما هم زیاد به آنها توجه نکرده ایم.


مجله موفقیت: بخشی از نگرانی مالی خانواده ها، به این برمی گردد که آخر ماه، وقتی که حساب و کتاب می کنند و دخل و خرج را به چرتکه می سپارند، تازه متوجه می شوند که خرجشان، با دخلشان مساوی نبوده و احتمالا خرج، کمی تا قسمت قابل توجهی بیشتر بوده است. همین بیشتر بودن نیز، باعث می شود این فکر به ذهن برسد که بله، ما چقدر فقیریم و در نتیجه، احساس و باوری از فقر، به فرد منتقل شود
ادامه نوشته

از نگاه یک مدیر موفق

مصاحبه با دکتر کن بلانچرد

 کارگزار روابط عمومی(23 خرداد 1386) - کن بلانچرد رییس هیات مدیره سازمان آموزش و توسعه بلانچرد، نویسنده یا نویسنده همراه دوازده کتاب از جمله سری کتاب های یک دقیقه ای است:

 گزارشگر: امروز مردم درباره ارزش های معنوی در سازمان ها و شرکت ها زیاد صحبت می کنند. قضیه چیست؟

بلانچرد: فکر می کنم آدم ها بیشتر زمانی به فکر معنویت می افتند که کنترل اوضاع از دست شان خارج شده باشد به همین خاطر برای دریافت کمک، به نیرویی فراتر متوسل می شوند. واقعا جالب است. افراد وقتی مریض می شوند یا مشکلی بزرگ پیدا می کنند، بالاخره می فهمند که خودشان نمی توانند از پس این مشکل برآیند و شروع می کنند به معنویت فکر کردن. در مورد تجارت هم سرعت پیشرفت طوری شده که امروز در اوجیم. اما فردا ممکن است از دنیای تجارت بیرون بیفتیم.

ادامه نوشته

میکرو مدیریت به چه کار می‌آید

اگر از صد نفر مدیر سوال شود که شما چه نوع کارمندی را ترجیح می‌دهید، کارمند با هوش یا کارمند کودنی که فقط فرمان ببرد؟ بدون شک هر صد نفرشان پاسخ خواهند داد «چه سوال احمقانه‌ای؟ معلوم است که کارمند باهوش را ترجیح می‌دهیم» و اضافه خواهند کرد « ما افراد باهوش را استخدام می‌کنیم و راحت شان می‌گذاریم که کارشان را بکنند» و اگر از همان صد نفر درخواست شود که روش مدیریتی خود را تعریف کنند، مطمیناً هیچ کدام خود را مدیر میکرو معرفی نخواهد کرد. اما تحقیقات نشان می‌دهد که واقعیت غیر از این است و برای اکثر مدیران معادله X=Y که به معادله مرگ مغزی یا زومبی (Zombie) معروف است،‌ یکی از مهمترین معادلات محسوب می‌شود. در این معادله X نشانگر ضریب هوشی کارمند و Y نشانگر اقتدار مدیریتی است.
ادامه نوشته

10 محصول برتر تکنولوژی در سال 2012 که مشعل بازار را به دست خواهند گرفت!!

  • 01

بر همگان آشکار است که اپل با تولید محصولات بسیار موفق مثل iPhone4 ,iPhone4s در بازار اینک با معرفی iPhone5 سهم بزرگی از بازار را در دست خواهد داشت.

 

ادامه نوشته

نگرش ژاپني ها و ما به كار

نگرش ژاپني ها و ما به كار

ژاپني ها:

اگر يك نفر مي تواند كاري را انجام دهد، تو هم مي تواني آن را انجام دهي.

اگر هيچ كس نمي تواند كاري را انجام دهد، تو بايد آن را انجام دهي.

ايراني ها:

اگر كسي مي تواند كاري را انجام دهد، اجازه بده آن را انجام دهد.

اگر كسي نمي تواند كاري را انجام دهد، چرا ما وقتمان را براي آن تلف كنيم؟!

جنگ جهانی تبلیغات

نوعی دیگر از جنگ اما بدون توپ و تانک و خونریزی ولی بسیار شدید بر اساس خلاقیت، هوش با جنبه هایی از شوخی و بامزه گی در میان شرکت های بزرگ در جریان است. این جنگ، جنگ تبلیغاتی نام دارد که در این نوشته به نمونه هایی از آن اشاره خواهم کرد:
۱٫ نیکون در برابر لومیکس

شرکت تولیدی دوربین های عکاسی دیجیتالی “نیکون” (Nikon تلفظ صحیح: نایکان) در تبلیغ محصول جدید خود با امکان تشخیص چهره به صورت خودکار، از این تبلیغ استفاده کرده است:

” نیکون – تمرکز بر چهره” مهم نیست چهره ی ارواح باشد یا انسان، اسکلت، یا آدم های فضول… نیکون همه را تشخیص می دهد.

ادامه نوشته

روایت عسگراولادی از چگونه پولدار شدنش

من از کم به زیاد رسیدم. مثالش خانه‌هایم است. اولین خانه‌ام را 5600 تومان ، دومى را 33 هزار تومان، سومى را از درخشش وزیر فرهنگ شاه معدوم 140 هزار تومان، چهارمى را 500 هزار تومان و پنجمى را 140 میلیون تومان خریدم که الان در آن ساکن هستند.

اسدالله عسگراولادی از بزرگ ترین تجار خشکبار کشور در مطلبی که از سوی سایت اقتصاد ایرانی منتشر شده، روایت موفقیت اقتصادی خود را این گونه بیان کرده است:

ادامه نوشته

7 اصل طلائی برای موفقیت در مذاکره


 منبع:http://www.crmroom.com

1-خود را جای طرف مقابل بگذارید
برای موفقیت بیشتر در مذاکره یکی از بهترین ابزارها، همدلی است (EMPATHY) . همدلی به این معنا است که دنیا را از دریچه چشم طرف دیگر ببینیم . اینکه اگر ما به جای او بودیم چگونه به این موضوع خاص فکر می کردیم

ادامه نوشته

فری کثیفه، چگونه برند شد؟

Open in new window

منبع: مدیران ایران

خیلی ها معتقدند که راسته غذاخوری ها و رستوران های شهر تهران در خیابان ستارخان است، چراکه اگر هنگام وعده غذای شام و ناهار گذرتان به این خیابان بیفتد با ترافیک عجیبی از اتومبیل ها روبرو می شوید. اما اگر کمی به سمت مرکز شهر و حتی کمی آنطرف تر بروید با خیابان شلوغ دیگری نیز روبرو می شوید که تنها به دلیل عریض تربودن خیابانش است که ترافیک و ازدحام کمتری دیده می شود وگرنه از نظر مشتری چیزی کمتر از رستوران های خیابان ستارخان ندارد.

ادامه نوشته

رنگ سال چیست و چرا؟

مؤسسه کالرپنتون (Color Panton) رنگ امسال را نارنجی مایل به قرمز یا همان نارنجی به رنگ میوه نارنگی انتخاب کرده است. متخصصان این مؤسسه که سال گذشته رنگ فیروزه‌ای را برای سال 2011 انتخاب کرده بودند، امسال با گردشی حدود 180 درجه، رنگ نارنجی مایل تلقی‌کننده اعتماد‌به‌نفس است را آن هم در سال 2012 انتخاب کرده اند.
ادامه نوشته

سرچشمه اندیشه‌های فیلیپ کاتلر درکتاب مارکتینگ تری (marketing3)

احمد آخوندی


فیلیپ کاتلر، پدر بازاریابی نوین، نویسنده‌ی کتاب مارکتینگ‌تریmarketing3.0 است . دو همکار دیگر کاتلر در این کتاب، هرماوان کارتاجایا، و ایوان سیتوان است؛ کتابی متعلق به سال 2010 .


کاتلر در مارکتینگ تری چه می گوید؟


افشره‌ی دیدگاه کاتلر در کتاب مارکتینگ‌تری این است که باید شرکتها از مشتری محوری، مشتری مداری، و به تعبیر لطیف‌تر مشتری نوازی، به روح و روان آدمی توجه بیشتری داشته باشند. وظیفه‌ی شرکتها برای بقا و پابرجایی‌شان تنها در این عبارت خلاصه خواهد شد که "روح و روان آدمی را تسخیر کنید". "در قلب انسانها صادقانه و عمیق نفوذ کنید". در غیر این صورت، در انتظار نابودی و انحلال خود لحظه شماری کنید.

تبیین این دیدگاه دشوار است. اما کاتلر با درک دقیق از شناخت روش علمی می‌تواند. به خاطر دارید که نیوتن عنوان کرد برای تبیین دیدگاهش یعنی جاذبه‌ی زمین، بر شانه‌ی غولهای علم ایستاد. کاتلر نیز بر شانه‌ی غولها ایستاده است تا بتواند نظریه‌اش را تبیین کند.

ادامه نوشته

جملات مدیریتی؛ يكصد و بيست فرمان براي مديريت...120 order for management

1- قاطع،امامهربان باشید.

2- جدی ،امالطیف باشید.

3- در انجام كارها روي شيوه‌اي خاص تأكيد نكنيد. شايد كسي بتواند از مسير كوتاه‌تر و بهتري شما را به مقصد برساند.
4- توجه داشته باشيد دانش و تجربه، هيچ كدام به تنهايي رهگشا نيستند، مثل اكسيژن و هيدروژن كه از تركيب معيني از آنها هواي تنفس ما تأمين مي‌شود، مي‌توان با آميختن دانش و تجربه، راهكارهاي حياتي و استثنايي خلق كرد.
5- به خاطر داشته باشيد رعايت استانداردهاي محيط كار در كارايي كارمندان مؤثر است.
6- با فرق گذاشتن بيهوده بين افراد گروه، انگيزه كاري آنها را از بين نبريد.
7- از مشورت و نظرخواهي با نيروي جوان ابايي نداشته باشيد.
8- با رفتارهاي ضد و نقيض، اعتماد زيردستان را از خود سلب نكنيد.
9- در به وجود آوردن فضاي رقابتي سالم، كوشا باشيد.
10- براي ارتقاي سطح دانش كارمندان و افزايش بهره‌وري آنان، كلاسهاي آموزشي ترتيب دهيد و از لوازم كمك آموزشي بهره گيريد.

ادامه نوشته