سخنی از چارلی چاپلین

من اگر پیامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن کودکان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده میدادم...تنها مى آموختم اندیشیدن را و "انسان" بودن را...

وٍسعت درون

کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود نوشت: دریا دزد است

مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا سخاوتمند ترین سفره هستی است

موج دریا امد و جملات را با خود محو کردو این پیام را به جا گذاشت: برداشت دیگران در

مورد خودرا در وسعت خویش حل کنیم

خلاصه کتاب تكنولوژي فكر

تكنولوژي فكر
(تاثيرافكارمثبت ومنفي برزندگي و تحصيل)

 خلاصه کتاب:

 
تكنولوژي فكر
(تاثيرافكارمثبت ومنفي برزندگي و تحصيل)
مؤلف:افسانه بوستاني كاشاني
ويراستار:حسينعلي پورمدني
آماده سازي متن:واحد فني و تحقيقات انتشارات مرسل
چاپ دوم/1389/2000 نسخه
ليتوگرافي:مدين
چاپخانه:نهضت
شابك:7-051-972-964-978
انتشارات مرسل
مقدمه
«زندگي هديه ي خداوند به شماست و شيوه ي زندگي شما،هديه ي شما به خداوند»    
 (لئوبوسكاليا)                          
دانستن اين بسيار مهم است كه حال شما با هدف هايتان بسيار مرتبط است؛اگرحالتان خوب باشد و احساس خوشبختي داشته باشيد،هدف هاي عالي تري را نيز انتخاب خواهيد كرد.پس هميشه سعي كنيد حال بدتان را به حال خوب تبديل كنيد.هيچگاه زماني كه افسرده يا غمگين هستيد،هدف تعيين نكنيد؛زيرا در اين مواقع هدف شايسته اي را انتخاب نخواهيد كردو اصولأ انرژي كافي براي حركت به سوي آن را در خود نمي بينيد.
ادامه نوشته

حکایت مدیریتی (نقاط مثبت و نقاط منفی)

حکایت مدیریتی (نقاط مثبت و نقاط منفی)

شکارچی پرنده، سگ جدیدی خریده بود. سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ می توانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد.
او و دوستش شکار را شروع کردند و چند مرغابی شکار کردند. بعد به سگش دستور داد که مرغابی های شکار شده را جمع کند. در تمام مدت چند ساعت شکار، سگ روی آب می دوید و مرغابی ها را جمع می کرد. صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره این سگ شگفت انگیز نظری بدهد یا اظهار تعجب کند، اما دوستش چیزی نگفت

ادامه نوشته

معمار و پیرزن

ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدي مي ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاري ها را انجام مي دادند.

پيرزني از آنجا رد مي شد وقتي مسجد را ديد به يكي از كارگران گفت: «فكر كنم يكي از مناره ها كمي كجه!»

كارگرها خنديدند. اما معمار كه اين حرف را شنيد، سريع گفت: «چوب بياوريد! كارگر بياوريد! چوب را به مناره تكيه بدهيد. فشار بدهيد.»

در حالي كه كارگران با چوب به مناره فشار مي آوردند، معمار مدام از پيرزن مي پرسيد: «مادر، درست شد؟!»

مدتي طول كشيد تا پيرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعايي كرد و رفت.»

كارگرها حكمت اين كار بيهوده و فشار دادن به مناره اي كه اصلاً كج نبود را پرسيدند. معمار گفت: «اگر اين پيرزن، راجع به كج بودن اين مناره با ديگران صحبت مي كرد و شايعه پا مي گرفت، اين مناره تا ابد كج مي ماند و ديگر نمي توانستيم اثرات منفي اين شايعه را پاك كنيم. اين است كه من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم!»

 


تفکر استراتژیک چیست؟

تفکر استراتژیک یعنی هم‌زمان هم خلبان باشید، هم لوکوموتیو‌ران. هم نقاش باشید، هم مهندس.

تفکر استراتژیک یعنی مثل یک خلبان از بالا به فرصت‌ها و مشکلات نگاه کنید که در زندگی گهی زین به پشت است و گهی پشت به زین. بدانید کارهای شما چه تاثیری بر دیگران دارد.

تفکر استراتژیک یعنی مثل یک نقاش تصویر آینده را ترسیم کنید.

تفکر استراتژیک یعنی مثل یک مهندس پای‌تان روی زمین باشد و با چالش‌ها عمل‌گرا برخورد کنید.

تفکر استراتژیک یعنی مثل یک لوکوموتیو‌ران پیوس‌تَه ادامَه دادن. لوکوتیو در سربالایی‌ها یا سرپایینی‌ها از حرکت نمی‌ایستد. چون رهرو آن است که تا تَه خط، آهس‌تَه و پیوس‌تَه رَود.

ادامه نوشته

 

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد،

گرچه آدم زنده بود.

 

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود.

 

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ!

آدمیت برنگشت!

 

قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهی است

صحبت از عیسی و موسی و محمد نا به جاست

قرن «موسی چمبه» هاست

 

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

حتی قاتلی بر دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست،

وندر این ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای! جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

 

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق

               گفت و گو از مرگ انسانیت است!


آلیس در سرزمین عجایب!


 آليس بر سر دوراهي قرار گرفت و گفت: ممكن است به من بگوييد از كدام راه بايد بروم؟

گربه گفت: بستگي داره كجا بخواهي بروي.

آليس گفت: نمي دانم!

گربه گفت: در اين صورت فرقي نمي كند.

                                                                            لوييس كارل، آليس در سرزمين عجايب

 

تا زماني كه ندانيم چه كار مي خواهيم بكنيم، هر حركتي بي معني خواهد بود. (اين اصل را فراموش نکنيم)

لازم نيست هدف شما از منظر ديگران امري ممكن باشد، ولي حتما از منظر خودتان بايد غير ممكن نباشد.

خورشید باش، که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی.

اگر يک قورباغه تيزهوش وشاد را برداريد وداخل يک ظرف آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار مي کند؟ بيرون مي پرد!درواقع قورباغه فورا به اين نتيجه مي رسد که لذتي در کار نيست وبايد برود! 
حالا اگر همين قورباغه يا يکي از فاميلهايش را برداريد وداخل يک ظرف آب سرد بيندازيد وبعد ظرف را روي اجاق بگذاريد وبتدريج به
آن حرارت بدهيد قورباغه چه کار مي کند؟ 
استراحت ميکند...چند دقيقه بعد به خودش مي گويد:ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنيد يک قورباغه آب پز آماده است. 
نتيجه اخلاقي داستان! 

زندگي به تدريج اتفاق مي افتد.ماهم مي توانيم مثل قورباغه داستانمان ابلهي کنيم و وقت را از دست بدهيم وناگهان ببينيم که کار از کار گذشته است .همه ما بايد نسبت به جريانات زندگي مان آگاه وبيدار باشيم. 
ادامه نوشته

بالا برو!

بالا برو!شیوانا از راهی می‌گذشت. در کنار یک کارگاه نجاری بزرگ، جوانی را دید که غمگین و افسرده به دیوار کارگاه تکیه داده است و به افق نگاه می‌کند. شیوانا کنارش رفت و دلیل اندوهش را پرسید. جوان گفت: “این یک کارگاه بسیار بزرگ است و انواع وسایل چوبی در آن ساخته می‌شود. در این یک سالی که اینجا کار کرده‌ام پول خوبی به دست آورده‌ام و چیزهای زیادی آموخته‌ام. اما مشکل اینجاست که سرکارگر این‌جا آدمی است بسیار تندخو و بی‌ادب که از صبح تا شب با بداخلاقی با همه کارگران رفتار می‌کند. از یک طرف نمی‌توانم از دستمزد خوب این‌جا بگذرم و از سوی دیگر تحمل بداخلاقی‌ها و بهانه‌جویی‌های سرکارگر برایم مشکل است. نمی‌دانم چه کنم؟”
ادامه نوشته

استاد استادان!

استاد استادان!

استاد استادان!

جمعی از شاگردان جدید مدرسه شیوانا همراه او از راهی می‌گذشتند. برای استراحت زیر درختی اطراق کردند. در این هنگام جوانی را دیدند که مادر پیرش را به کول گرفته و می‌برد. بعضی از شاگردان به جوان خندیدند و او را مسخره کردند. اما آن جوان بی‌اعتنا به سروصدای شاگردان به راه خود ادامه داد و از آن‌ها دور شد.

ادامه نوشته

خداحافظی يک نابغه

خداحافظی يک نابغه

خداحافظی یک نابغهگابريل گارسيا مارکز، نويسنده‌ی بزرگ معاصر آمريکای لاتين، به‌واسطه‌ی عوارضی در مزاج و سلامتی‌اش (ابتلا به سرطان لنفاوی) با زندگی اجتماعيش خداحافظی کرده است.
وی بعد از اعلان‌ رسمی و تأیید خبر بیماری‌اش، این‌متن را به‌عنوان وداع نوشته است:

اگر خداوند فقط لحظه‌ای از یاد می‌برد که عروسکی پارچه‌ای بیش نیستم و قطعه‌ای از زندگی به من هدیه می‌داد، شاید نمی‌گفتم همه‌ی آنچه که می‌اندیشیدم و همه‌ی گفته‌هایم را…

اشیاء را دوست می‌داشتم، نه به سبب قیمتشان، که معنایشان…

رویا را به خواب ترجیح می‌دادم، زیرا فهمیده‌ام به ازای هردقیقه چشم به هم گذاشتن، ۶۰ ثانیه نور از دست می‌دهی…

راه می‌رفتم آن‌گاه که دیگران می‌ایستادند…

ادامه نوشته

بررسی علمی قانون جذب

بررسی علمی قانون جذبدر عمل به نظر می‌رسد که وقتی ما با تمام وجود خواهان چیزی هستیم و تصمیم می‌گیریم که آن را حتما به دست بیاوریم، گویی ناگهان نیروهایی به کار می‌افتند تا ما را به هدف نزدیک کنند. اشخاصی به کمک می‌آیند، امکانهای تازه‌ای پدیدار می‌شوند، و جاده‌های بزرگی در مقابل چشمان ما گشوده می‌گردد. اما در مورد علت ایجاد این حالت عقاید گوناگونی وجود دارد.
بعضی‌ها آنچه را که ظاهرا به نظر می‌رسد پذیرفته‌اند. تصور کرده‌اند که در مغز ما آهنربایی است که چیزهای مفید را به خود جذب می‌کند!. بعضی گمان کرده‌اند که مغز، امواجی از خود ساطع می‌کند که امواج متناسب با خود را جذب می‌کند. عده‌ای نیز این را پذیرفته‌اند که کائناتی درکارند و آنها هستند که شرایط و موقعیت‌ها را سرراهشان قرار می‌دهند! (چیزی که در فیلم راز با عبارت “فرمانبردارم سرورم!” بسیار بر آن تاکید شد.) بر اساس همین برداشت‌ها فیلمی با عنوان “راز” ساخته شده است که احتمالا آن را دیده و یا کتابش را خوانده‌اید. باید گفت که وجود چنین امواجی در هیچ آزمایشگاه فیزیکی به اثبات نرسیده است. نیروی آهنربایی مغز و رفتار اینچنینی کائنات هم با اصول علمی سازگار نیست.
اما واقعا علت علمی چنین حالتی چیست؟

ادامه نوشته

قدرت تلقین

قدرت تلقین

قدرت تلقین

می‌گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سياه نوشته بود يادداشت کرد. و به خيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فکر کرد.

هيچ يک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت. سرانجام يکی را حل کرد و به کلاس آورد.

استاد به کلی مبهوت شد، زيرا آنها را بعنوان دو نمونه از مسائل غيرقابل حل رياضی داده بود.

ادامه نوشته